به یاد بیار ¶ remember ⁅¦ مقدمه ¦⁆

داستان جدید !!
این داستان از انیمه شیطان کش و شخصیت اصلیش اوسی خودم ✨
امیدوارم خوشتون بیاد ، نظر فراموش نشه ✨🎑

میدونم پوستر شیطان کشی نیست اما به وایب داستان میخورد پس از همین استفاده کردم
هاشیرا ها در مقابل ارباب شان زانو زدند.
اوبایاشکی با همان لبخند و لحن آرام همیشگی گفت : صبح بخیر فرزندانم (( چرا داره خندم میگیره ؟ ))
اوزوی : صبح شما هم بخیر اویاکاتا_ساما
در همین زمان میتسوری با نگاهی طلبکارانه به اوزوی نگاه میکرد ، انگار خودش میخواست به اویاکاتا_ساما صبخ بخیر بگه.
اوبایاشکی همینطور که یکی از دستانش روی شانه دختر قد کوتاه موسفید کنارش بود لبخندش کمی بزرگتر شد : امروز خواستم اینجا جمع بشید تا هاشیرای جدید رو بهتون معرفی کنم.
همه با این حرف شوکه شدند ، هاشیرای جدید ؟! انقدر ناگهانی ؟!
اوبایاشکی کمی سرش را سمت پشت سرش چرخاند و اجازه ورود به شخصی که پشت در کشویی ایستاده بود داد : بیا داخل.
شخصی که پشت در بود با شنیدن صدای شخصی که اجازه ورودش را صادر کرد لبخندی بر روی لب هایش نشست.
در کشویی به آرامی کشیده شد و قامت شخصی نمایان شد ، دیدن ظاهر اون شخص بخاطر سایه ای که سقف اون قسمت از عمارت بوجود آورده بود سخت بود.
بعد از وارد شدن در چوبی رو پشت سرش بست و چند قدم به جلو برداشت زانو زد.
؟ : از معرفیتون متشکرم